ملینا و اسمورف
سلام عزیزم
صبح که از خواب بیدار شدی بعد از سلام و کمی شیرین زبونی ..صبحونه رو آماده کردم ولی نمی خوردی که باعات دعوا کردم و گفتم اگه نخوری منم مامان النا می شم و می رم دیدم لغمه هارو همچین می ذاری دهنت خنده ام گرفته بود.وبعد از اونم کمی با بابا بازی کردی و کمی هم تراشه های الماس رو کار کردیم خوب داریم پیش می ریم هر موقع که سر حال باشی خوب همراهیم می کنی.بعد هم برای نهار رفتیم خونه مامان جون و ناهار هم برات سوپ آماده کردم و خوردی وچون عاشق تام و جری هستی اونم نگاه کردی و خوابت می گرفت که خوابیدی و لعد از بیدار شدن آماده شدیم تا بریم پارک.اما قبلش رفتیم آزمایشگاه تا جواب آزمایشت را بگیرم همین که وارد آزمایشگاه شدیم بهونه گیری کردی و گفتی نریم دکتر .منم داشتم می گفتم که فقط می خواهیم جواب بگیریم که خانمه اسمت رو صدا زد و تو شروع کردی به گریه.وقتی دیدی که جواب رو گرفتیم و به سمت در می ریم کلی خوشحال شدی و از خوشحالیت از خودت صدا در می آوردی و بعد هم به سمت مطب دکتر رفتیم که با زهم گفتی نه نریم ولی وقتی فهمیدی که دکتر تو مطبش نیست کلی خوشحال شدی و بعد از اونجا هم رفتیم توپاساژ ایران زمین که توی یه مغازه عروسک اسمورف رو دیدی و بهم گفتی که برات بخرم و منم گلی ذوق که تونستی قشنگ تلفظ کنی و اسمش توذهنت باشه برات خریدم وبعد هم یک کتاب به اسم جوحه اردک زشت و یه بسته مداد رنگی و دفتر نقاشی و گل بازی هم خریدم که خیلی خوشحال بودی.بعداز خریدهامون هم بردمت پارک کلی بازی کردی و راضی نبودی بیام خونه.ساعت 20:45بود که به خونه رسیدیم و دیدیم که بابا حون هم اتوبوس رو آورده دم در وای به قدری خوشحال بودی که نگو سوار شدی و تا ته اتوبوس رفتی وبازی کردی و یه چند تا عکس هم گرفتم و برات می ذازم و بعد از اونم شامتو خوردی و کمی هم از شیطنت های خودت تعریف کردی و دیگه خوابت گرفت تازه اونم با اسمورف خوابیدی.دخترم خیلی روز خوبی بود کاش همیشه پیشت بودم .دخترم عاشقانه می پرستمت