ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

عسل مامان و بابا

حرفای تعجب آور ملینا

1392/3/19 9:42
نویسنده : مامان
575 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام دختر شیرین تر از قندم

دختر شیطون بلای مامان ،که خیلی با حرفات ما رو متعجب می کنی و من و بابا هادی درجا خشکمون می زنه و فقط به هم نگاه می کنیم و حرف نمی زنیم.و بعدش زیر لب کلی بهت می خندیم.

الان چند روزی هست که لب به غذا نمی زنی و دوباره برنامه غذا نخوردن رو به راه انداختی و با هم دعوامون می شه ،روز جمعه هم سرماخوردگی داشتی و بهت می گفتم غذا بخور می گفتی من مریضم .مریضا غذا نمی خورن.تا عصر آه و ناله می کردی ،عصر هم بردمت دکتر و گفت گوشت ملتهب و برای دارو تجویز کرد و روز شنبه هم بعد از ظهر بردمت پیش متخصص دکتر صادق زاده که چکاپ کلی داشته باشه و بعد هم بگم که دخملم غذا نمی خوره ،

موقع وارد شدن به اتاق دکتر با صدای بلند سلام دادی و بعد هم به دکتر گفتی منم دکتر بازی دارم و آمپول هم داره .دکتر کلی از حرف زندنت خوشش اومده بود بعدش برات آزمایش نوشت .از مطب دکتر به سمت عکاسی رفتیم و عکست رو گرفتیم خیلی خوشگل بود و بعدش یه سر هم پاساژ ایران زمین رفتیم ،گل سر ها رو دیدی می گی مامانی برام بخر ،منم گفتم نه دخترم از این مدل خوشم نیومد می گی آخه چرا ؟من دخترتم من نی نی شما هستم پس برام بخر ،خانم فروشنده و من از خنده مرده بودیم.

وقتی که داشتیم از خونه در می یومدیم پسرای همسایه که از تهران اومده بودن و فقط سه ماه تابستون و روزهای تعطیل رو می یان اینجا ،وقتی سوار ماشین شدیم و باهاشون خداحافظی می کردیم گفتی که مامان بریم پایین تا اونا منو ببین .گفتم که چرا شما رو ببینن؟گفتی آخه ببینن که من چقدر خوشگلم.وای متعجب و خندان با این حرفت.

موقع برگشت هم تو ماشین می گی که لعنتی لعنتی این چه وضعشه .من متعجب از اینکه عمرا من و بابا از این کلمات استفاده کنیم ،پرسیدم از کجا یاد گرفتی گفتی خودم یاد گرفتم.نمی دونم

تو مطب دکتر یه آقای ازت پرسید دخترم اسمت چیه و جواب دادی و بعدش اومدی پیشم و می گی مامان یه غریبه با من حرف زد .

وای خیلی چیزای دیگه هم هست که به ذهنم نمی یاد چقدر حافظه ام ضعیف شده .

فعلا باید برم الان می یام پیشت برای گرفتن آزمایش خون و ادار ، با بابا هادی هستی بای

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

می خوای تولد بگیری؟؟؟
19 خرداد 92 10:58
می خوای تولد بگیری؟ یه سر به ما بزن, خوشحال می شی... یادت نره از 10% تخفیف استفاده کنی. www.tavalood.rozblog.com
منیر
19 خرداد 92 11:07
سلام خاله جون میخواستم بگم آدرس سایتم تغییر کرده خوشحال میشم پیوند وبلاگتونو به روز کنید. ممنون
الهه مامان یسنا
19 خرداد 92 14:15
ای جانم مگه دستم نیفتی شیرین زبون خوردنی ایشالاه که همیشه تنت سالم باشه گل خندون
مامان مهرناز
20 خرداد 92 0:12
مامان فتانه
21 خرداد 92 13:18
ای جان چه حرف هایی میزنه این دختر
مامان رضا جونی
23 خرداد 92 10:56
سلام خانمی
دلم برای هر دوتون یک عالمه تنگیده


خدای من ببین که بهمون سر زده مامان رضا ملیحه جون دل ما هم تنگ شده بود قربونت برم پس کجایید شما؟ ملیحه جون سرم خیلی شلوغه بهت سر می زنم .رضا جون رو محکم یه بوس آبدار بکن باشه .حتما نا و گرنه عروس بی عروس
مامان فتانه
23 خرداد 92 20:16
من چند روز پیش نظر گذاشتم پس چرا نیست


هست عزیزم من دیر تایید کردم.
مامان فتانه
23 خرداد 92 20:17
به هرحال دوباره میزارم....ای جانم این دخملی شیرین زبونو بخورم
مامان مانی مسافر کوچولو
25 خرداد 92 13:59
خاله خدا بد نده مواظب باش -دختر ناز شیرین زبون
مانی محیا
28 خرداد 92 13:24
بهت رمز دادم عزیزم. شاید اشتباه میکنم. کلمه خودم.. بعد تایید نکنی.. ببین تصور میکردی این شکلیم؟؟؟


می یام می بینم
مامان رها
28 خرداد 92 16:16
سلام عزیز شیرین زبونم قربونت برم خیلی دلم برات تنگ شده ببینیم هفته بعد یه روز میتونیم بیاییم خونتون


سلام سمیه جون خوشحال می شم هماهنگ کن منتظرم
خاله بهار (مامان آرشا)
29 خرداد 92 12:19
واااای چه زبونی داره آخه این حرفا چطور میاد به ذهن کوچولوت ورووجک؟؟؟؟
مامی سایان
30 خرداد 92 17:32
اااااای جونم شیرین زبون دوست داشتنی
مامان ديانا
1 تیر 92 8:26
عزيزم چه شيرين زبونه ماشاءالله
مامان طاها
1 تیر 92 23:20
آفرین به این دختر خوشگل و شیرین زبون.
ان شا الله که جواب آزمایش دختر گلتونم هیچ مشکلی

رو نشون نمیده.


ان شالله
مامان فاطمه زهرا
8 تیر 92 4:31
خانمی حاضری تبادل لینک کنیم؟؟
البته من شما رو لینک کردم
خوشحال میشم با هم اشنا بشیم
اجرک الله یا صاحب الزمان
یاعلی


مامان الینا
1 شهریور 92 19:38
چه نازیییییییییییییییییییی