ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

عسل مامان و بابا

شیرین زبونی های مهربونم

1393/3/28 10:44
نویسنده : مامان
817 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان مهربونم

هر روز صبح ساعت 8 آماده می شیم و می ریم به سمت آکادمی زبان،خیلی بهت خوش می گذره هر روز با تیچر مریم هستی و همش در موردش حرف می زنی می گی که کی من مثه تیچر مریم می شم بزرگ بشم و مثه مریم جون حرف بزنم.منم می گم خوب اگه دوست داری مثه ایشون باشی باید به حرفاش گوش کنی تا یاد بگیری.همیشه تو خونه شعرهای انگلیسی یا مکالماتی که یاد گرفتی رو برای خودت تکرار می کنی و اونقدر می خونی که منم دیگه می دونم چی به چیه.تیچر مریم جون دست گلت درد نکنه.

دیروز هم که عصر داشتیم می رفتیم کلاس زبان ،تو مسیرمون یه ماشین پلیس دیدی و می گی که مامان police officer  رو ببین چه ماشین خوشگلی داره beutiful هستش ماشینش هم که شاسی بلنده .مامان به بابا بگو این ماشین رو بده به آقاهه و برامون شاسی بلند بخره خیلی قشنگه.منم  تعجب سوالتعجب 

دیروز بابا هادی هم امتحان داشت بهش به شوخی گفتم اگه درست رو نخونی دیگه نمی ذارم بری .شما هم گفتی چی شده مامان .برات توضیح دادم که بابا درس نخونده منم گفتم دیگه نمی ذارم بری دانشگاه.بعد که بابا می خواست بره برای امتحان،گفت که ملینا دعام کن که بتونم بنویسم.دستت رو بردی بالا می گی که خدا جون هر چند درس نخونده ولی خودت کمک کن که امتحانش رو خوب بده.وااااااااای خدای من داشتم می مردم همچین تو بغلم گرفتمت و فشارت دادم که می گی مامان ولم کن خفه شدم.قربون اون شیرین زبونیات برم مننننننننننن.

دوشنبه هم با هم رفتیم بیرون تا برات کفش بخرم با تارا و مامانش ،از فروشگاه رولان تارا یه لباس خوشگل خرید و همش بهونه که چرا برای تارا خرید کردین ولی برای من نه.منم کفش می خوام از همین جا .منم از کفشاش زیاد خوشم نیومد گفتم که بریم جای دیگه رو ببینیم می خریم بعد آقای نصیری(رولان) می گه که خوب بخر دیگه گفتم آقای نصیری هفته پیش دو تا پیرهن خوشگل خریدم بابا .دیگه چیزی نگفت.آره عزیزم هفته پیش دو تا پیرهن خوشگل برات خریدم که برای عروسی دایی محسن می پوشی خیلی خوشگلن. بعدش هم رفتیم Boo baby برات کفش خریدم و خیالت راحت شد .همچنین یه کفش تابستوی خریدم که اونم بعد از کلی گشتن.دختر گلم مبارکت باشه .

تو خونه که داشتیم باهم حرف می زدیم بهم می گی که مامان دیدی تارا رو وقتی من داشتم کفش می خریدم همش می گفت منم می خوام با داد و گریه .منم تعجب چی گفتیتعجب کی اونطوری کردتعجب بعدش برای اینکه ضایع نشی و منم بگم که نه اون شما بودی.سریع گفتی که مامان منم گریه کردم ولی خیلی کم مگه نه .همونجا تو دلم گفتم آره جون عمه ات و خاله ات.(قابل توجه عمه مریم  و خاله پری و پرستو)قه قهه والا .

چقدر طولانی شد.الانم که دارم اینا رو می نویسم از استرسه کاریه که پناه آوردم اینجا.آخه جلسه هییت مدیره هستش و رسیدگی به صورتهای مالی که توسط من تهیه شده و الانه که احضار بشم و توضیحات لازم را بدم که از این قسمتش خیلی بدم می یاد.خدایا کمک کن که مشکلی نباشه و صورتهای مالی مورد تایید قرار بگیره.وای احضار شدم بای

 

پسندها (8)

نظرات (8)

مامان فتانه
29 خرداد 93 0:32
عزیزمی با این شیرین زبونیات....هههههه خیلی باحال بود جریان کفش خریدن
قاصدک
29 خرداد 93 12:13
هنرمند
30 خرداد 93 18:14
سلام استاد ارجمند مطالب بسیار متنوع و زیبایی داری ....می پسندم با افتخار در خدمتم
مانی محیا
1 تیر 93 11:59
خسته نباشی دوستم. شیرینک خاله...خریداش مبارک. عکس بذار خووو خواهر
ناهید
4 تیر 93 9:49
سلام زهرا جون خوبیین؟ کجایین شما ؟ دیر به دیر آپ میکنی عزیزم عکسم دیگه نمیذاری ؟ آخه چرا خواهر ؟ چرا به فکر قلب بچه مردمم باش . واقعا ملینا خیلی حرفای باحالب میزنه . ایشالا کی شاسی بلند می خرین ؟ ما بیایم شیرینی بخوریم . ایشالا همیشه شاد باشین . بووووووووووووس
ریحانه(مامان پارسا)
4 تیر 93 11:29
سلام دوستم دلمون خیلی واستون تنگ شده بود هزار ماشااله به این شیرین زبون
مامان
4 تیر 93 18:55
پاکی باران مرا یاد تو انداخت رفیق , تو دلت سبز , لبت سرخ , چراغت روشن , روزگارت شیرین , چرخ روزت چرخان , تو دگر غصه نخور , دعایش با من , تو فقط شاد بمان . وبلاگ قشنگ و پر محتوایی داری . خوشحال میشم از وب های منم بازدید کنی . اگه با تبادل لینک موافقی منو به عنوان وبلاگ هام لینک کن بعد بهم خبر بده لینکت کنم . لطفا نظر فراموش نشه www.metwooo.blogfa.com
ملینا دختر اسفندی
30 تیر 93 11:43
استرس کاری بد چییه من درک میکنم ملینا خیلی خوشبخته که مامانی به مهربونیه شما داره
مامان
پاسخ
لطف داری ملینا جون