ملیناملینا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

عسل مامان و بابا

دندان شیری

سلام دختر خوشگلم الان که دارم برایت می نویسم شما سرکلاس هستی و منم سرکار و بابا هادی هم رفت سرکلاس. شب یکشنبه 95/7/25وقتی من و بابا از بیرون اومدیم دستانت رو پشت سرت قایم کرده بودی و گفتی مامان و بابا  باورتون نمی شه چه اتفاقی افتاده منم که خیلی خسته بودم فقط گفتم چه اتفاقی ،اما بابا هادی زود متوجه شد و گفت وای نگو نگو .منم با تعجب پرسیدم مگه چی شده یهو دندونت رو تو دستت دیدم .اولین دندون شیریت افتاده بود.کلی ذوق می کردی. از 5 سالگی منتظر بودی تا دندونت بیوفته که بالاخره افتاد.البته فکر کنم دیرتر از دوستانت دندونت افتاد. الان هم که رفتی مدرسه کمی تب داشتی.فکر کنم داری آبله می گیری،چون تارا و طاها هفته پیش...
27 مهر 1395

ملینا و محرم

عالم همه محو گل رخسار حسین است ، ذرات جهان درعجب از کار حسین است . دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ، یعنی که خدای تو عزادار حسین است دختر گلم عزاداریهات مورد قبول حق انشالله. امسال هم همانند سالهای گذشته ، دسته حسینیه رفتم و نذر خود رو  ادا کردم.تو مراسم هم همش یاد مامان مریم بود.مامان محیا و دوقلوهای خوشگل. تو هییت ثارالله هم که با هم رفتیم و دلت گرفته بود و تو هم اشک می ریختی و می گفتی مامان گریه نکن بزار من گریه کنم. قربون دختر مهربونم برم که هیچوقت راضی نمی شه من گریه کنم.   شمع شام غزیبان در کنار حسینیه و دعا کردن دخترم  ...
24 مهر 1395

کلاس اولی شدن دخترم

سلام به دختر گلم  عمر مامان و بابا ، مهر سال 95 ،کلاس اولی شد. 31 شهریور ماه براتون جشن شکوفه ها گرفتن.کلی خوشحالی می کردی،البته تو مدرسه برای خود من هم تجدید خاطره شد.همیشه تو همچین روزایی ما هم از خوشحالی شب خوابمون نمی برد.روز اول مدرسه رو خیلی خوشت اومد./البته با ی تفاوت که همون روز اول معلم کلاستون عوض شد و همگی معترض شدیم،مدیر مدرسه قول داد که ی معلم خوب بیاره دو روز طول کشد اما باز معلم خودتون برگشت کلی خوشحال شدیم. دختر گلم ،امیدوارم در این عرصه با تلاش و کوشش زیاد خودت و انشالله با حمایت های من و بابا هادی به بهترین مدارج عالی برسی  ...
24 مهر 1395

تولدت مبارک

ملینای شیرینم عمر مامان و بابا عشق مامان و بابا  برایت بهترینها را در این روز خرسند آرزو مندم. از خدای متعال هم به خاطر داشتن گل دختر شیرین هزاران مرتبه شاکر هستم. خدایا شکر ...
28 اسفند 1394

برف در آغاز سال جدید

سلام عمرم عزیزم امروز از صبح بارش برف بود و همه خانمها هم که خونه تکونی رو تموم کردن اما باز شیشه ها کثیف شد.درخت حیاطمونم که شکوفه داده بود پر از برف شد   ...
27 اسفند 1394

جشن تولد دخترم در لگو لند

سلام دختر ناز و ماهم روز 19 اسفند از طرف پیش دبستانی قرار بود که همه بچه ها رو به لگو لند ببرند،از اونجایی که شما هم دوست داشتی درجشن تولدت دوستات کنارت باشن ،اما روز تولدت 28 اسفند هستش که همه دنیال کارای عید هستن.منم فرصت رو غنیمت شمردم و بدون اینکه به خودت هم بگم با مریم جون هماهنگ کردیم تا جشنت رو تو لگو لند بگیریم.ی روز قبل رفتم کیکت رو سفارش دادم .و کادوهایی که برات قرار بود بخرم رو خریدم.روز جشن هن با کلاستون رفتی لگولند.منم رفتم کیک رو گرفتم و با بابا هادی اومدیم لگولند.اما از آنجایی که خبر نداشتی ،بهت گفتم بیا لباسات رو عوض کنم اعتراض کردی آخه چرا من دارم بازی می کنم ،گفتم که می خوایم بریم تولد،گریه کردی و گفتی که من نمی یام می مو...
20 اسفند 1394

دخترم در مدرسه

سلام دختر گلم خیلی وقت بود به وبلاگت سر نزده بودم دلم تنگ شده بود. دلم هم برای دوستانم تنگ شده اما فرصت کوتاه هست . دخترم از اول مهر وارد پیش دبستانی موسسه راه رشد شدی که خیلی خیلی دوست داری.خدا رو شکر مربی پیش دبستانی ت رو خیلی دوستش داری و صبح ها به عشق زینب جون می ری کلاس. خیلی دوست داری که زود خوندن و نوشتن یاد بگیری.اما دخترم بالاخره می خوای یاد بگیری ی بار هم حالت خوش نبود و بی حال بودی که بهت گفتم دخترم امروز بمون خونه استراحت کن.با صدای بلند و به معنی اتعراض که من خونه نمی مونم می خوای من بیسواد بشم از دوستام عقب بمونم.هیچی دیگه بلند شدی و آماده شدی به سمت کلاس. کلاسهای زبانت هم که هم چنان...
9 آذر 1394

عید سال 94

دختر گلم سلام  با کلی تاخیر اومدم .اونم به دلیل اینکه تا وارد اینترنت می شم و سایت نی نی وبلاگ رو می زنم کلی تبلیغات می یاد تا می یام اونا رو حذف کنم کامپیوتر هنگ  می کنه و حوصله ام نمی گیره.به هر حال با کلی عکس اومدم روز اول عید به خاطر نو عید مامان بزرگم جایی نرفتیم و خونه عموم بودیم و مهمون داشتیم.جاش خیلی خالی بود . از روز دوم عید مسافرتمون رو شروع کردیم به سمت جنوب (قشم و کیش) . تو مسیرمون به شهر مقدس قم رفتیم و اولین زیارتمون رو از حرم مطهر خانم معصومه شروع کریدم .چقدر هم حرم هوای تازه داشت .باران هم به قدری می بارید که نگو.انگار شیر فلکه آسمون رو باز کردن و آب می پاشن .بعد از کمی رنگین کمون خ...
21 خرداد 1394

السلام علیک یا زینب کبری(ع)

  ز بیت مرتضی (ع) شاه ولایت اختری سر زد که از نور رخش، ارض و سما را زیب و زیور زد بود میلاد زینب (س) آن که اندر روز میلادش در آغوش حسینش خنده بر روی برادر زد   ا ز  آسمان پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: وسیع تر از من است از کوه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مقاوم تر از من است از آینه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: پاک تر از من است از آب پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: زلال تر از من است از مادر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مهربانتر از من است از پیامبر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: از تمام یارانم به من نزدیک تراست ازخودش پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: خادم خدا خاله پری جونم ؛روزت مبارک . ...
5 اسفند 1393