همه جا به نوبت
سلام دختر نازنینم روز جمعه از صبح تو خونه بودیم و من کارهای خونه رو انجام می دادم و شما هم برای خودت خونه سازی می کردی و تماشای تلویزیون صبحونه ات رو کامل خوردی(منو این همه خوشبختی محاله) اونم با یه ساعت سر سفره موندن.و بعد منم کارهامو انجام دادم و وقت ناهار شد ناهارتم با تمام و کمال خوردی(بازم منو این همه خوشبختی محاله اونم با یک و نیم ساعت سر سفره نشستن) و بعد از ناهار خیلی خوابم می یومد من خوابیدم و شما و بابا هادی هم مشغول کارهای خودتون بودین ساعت 5 بود که من بیدار شدم و شما خوابت گرفت ساعت 7 بود که خاله پری اومد دنبالت و گفت بریم پارک تو هم تو اسم پارک اومد سریع از جات بلند شدی و منم آماده کردمت و با خاله پری رفتی .2 سا...
نویسنده :
مامان
13:46