بدون عنوان
سلام خوشگل خانم دیروز که سر کار بودم سمیه جون(دخترخاله من )زنگ زد و گفت اگه بعداز ظهر خونه هستی می یایم خونتون.ظهر هم سر راهم مادربزگ رو برداشتم و رفتیم خونه ناهارو خونه مامان جون بودیم آخه یه آش خوشمزه پخته بود که تو هم خیلی دوست داشتی و همه آشتو خوردی .و منم بعد از ناهار رفته خونه تا مرتبش کنم و مهمونامون بیان .تو هم که از صبح کله سحر با من بیدار شده بودی و قصد نداشتی بخوابی بعد از اینکه خاله و مسیرا و النا و سمیه جون و خاله ملیحه اومدن کلی با النا بازی کردین.اما یه کار بدی کردی اونم اینکه روغن بدنت رو از جلوی میز براشته بودی و درش رو باز کردی و ریختی رو پتوت وووااااای از تو پذیرایی که دیدم روغن رو داری می ریزی رو پتو بدوبد...
نویسنده :
مامان
9:03